Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش ایکنا، فارس نوشت: «بهمن پناهی» فارغ‌التحصیل دانشکده هنر دانشگاه تهران و دانش‌آموخته هنرهای تجسمی از دانشگاه سوربن فرانسه است. او در خوشنویسی محضر اساتیدی همچون غلامحسین امیرخانی، یدالله کابلی و زنده‌یاد عبدالله فرادی را درک کرده و در موسیقی از آموزه‌های اساتیدی مانند هوشنگ ظریف و محمدرضا لطفی بهره برده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به همین دلیل در رساله دکتری خود روی رابطه متقابل موسیقی با خوشنویسی متمرکز شده و این موضوع را تحت عنوان «موزیکالیگرافی» (هارمونی موسیقی و خوشنویسی) عرضه کرده است. این استاد خوشنویسی اخیراً و پس از دو دهه، نمایشگاه خط ‌نگاره‌های خود با عنوان «موزیکالیگرافى» در فرهنگسرای نیاوران برپا کرد و ۲۵ تابلوی بزرگ را در معرض دید عموم قرار داد که با استقبال عموم مواجه شد. 

* زمانی که آقای عارف از نمایشگاه شما بازدید کردند، پیشنهادی مطرح کردید مبنی بر اینکه ای کاش نستعلیق به عنوان خطِ رسمی کشور مطرح شود. این پیشنهادی که دادید واقعاً چقدر کارکرد دارد؟ صرفاً یک پیشنهاد هنری و دغدغۀ یک هنرمند است و یا نه اگر این اتفاق رخ بدهد، بعد از آن یکسری گشایش‌ها وجود دارد؟ مثلاً ممکن است نوجوانان ما به خط علاقمند شوند یا هویتِ ایرانی ـ اسلامی ما در جهان شناخته‌‌شده‌‌تر شود.

به نام آن نورِ هستی‌بخش. من فکر می‌کنم باید یک مقدار بیشتر راجع به قضیه صحبت کنیم و نیاز است این موضوع باز شود و خیلی هم دوست داشتم این اتفاق بیفتد، چون بعد از آن پیشنهادی که من در نمایشگاه با حضور آقای دکتر عارف و خانم ذوالقدر دادم در واقع یک فرصتی پیش آمد که من دغدغۀ بسیار قدیمی‌ای که قبلاً زمانی هم که در ایران بودم، این دغدغه را داشتم، برای ایشان توضیح دادم و گفتم من به عنوان یک خوشنویس و به عنوان کسی که به موضوع خط، خوشنویسی و طراحی حروف حساسیت دارد، روز به روز که می‌گذرد می‌‌بینیم این درهم‌ریختگی و آشفتگی و به تعبیری شلختگیِ موضوعی به نام طراحی حروف و خط و نوشته در جامعۀ ما بیشتر و بیشتر می‌شود که من از این به عنوان «آلودگیِ نوشتاری» در جامعه نام می‌برم، مانند آلودگی صوتی و آلودگی هوا و ...که وجود دارد.

تابلوی یک دانشگاه از لحاظ خط و طراحی با تابلوی یک پنچرگیری تفاوت چندانی ندارد و این «آلودگیِ نوشتاری» هر روز در جامعه بیشتر می‌شود

چیزی که من را در آن زمان بیشتر آزار می‌داد، این بود که در مراکز رسمی، دولتی و عمومی هم چنین نقصانی را می‌دیدم. چون بخش خصوصی می‌تواند هر کاری که دوست دارد در حدِ چارچوب‌های قانونی بکند ولی جاهایی که رسمی است و مربوط به حکومت و دولت یا مراکز و مجامع عمومی است، به هر حال می‌شود یک ابراز نظرهایی کرد، متأسفانه آنجا هم ما دچارِ این شِلختگی شده بودیم و هستیم و با گذر زمان بدتر هم می‌شود، مثلاً می‌بینید یک دانشگاهِ فرهنگی و هنری ـ اگر دانشگاه صنعتی باشد باز هم تا حدودی قابل فهم است که به نظرم آن هم قابل قبول نیست ـ تابلویی که استفاده کرده و نصب کرده چه به لحاظ مواد و متریالی که استفاده کرده چه به لحاظ ارائۀ کار و چه از لحاظ انتخابِ خط و حروف، هیچ تفاوتی با پنچرگیری و تعویض روغنی ندارد و اگر بروید خیلی جاها را ببینید به همین نتیجه می‌رسید؛ این از نظر من ـ‌ به عنوان یک خوشنویس و یک ایرانی ـ خیلی فاجعه است.

خوشنویسی اگر هنرِ اول ما در طول تاریخِ بعد از اسلام نباشد، جزء هنرهای اولیه و اصلیِ تاریخ هنرِ کشور ماست، این خیلی فاجعه است که ما کوچکترین نمی‌گویم خلاقیت، نمی‌گویم برنامه‌ریزی، نمی‌گویم ساماندهی می‌گویم، حداقل سلیقه به خرج نمی‌دهیم که مثلاً یک مرکزِ فرهنگی، هنری، یا علمی در کشور که زیر نظرِ دولت و حکومت است از حداقل‌های انضباط و استاندارد هنری در اعلان‌هایش تبعیت کند.

این دغدغۀ من است که تابلوهای مجموعه‌های رسمی باید با یک شکلِ شکیلی انتخاب شده باشد، یک تفکری پشت آن باشد و منبعثِ از خط و خوشنویسی ایرانی باشد. این پس‌زمینۀ تاریخیِ این ماجراست و پیشنهادی که دادم یک سوءتفاهمِ ظاهراً ناخوشایندی به وجود آورده که فکر کردند من پیشنهاد می‌کنم به صورت دیکته‌ای و رسمی مثلاً بخش‌نامه‌ای بیایند و اعلام کنند از این به بعد فلان خط یا فلان شیوۀ خوشنویسی خط رسمیِ کشور بشود! 

دولت متولی شود و پیشنهاد‌هایش برای استانداردهای تابلوهای بصری را در قالب یک منو  ارائه بدهد

در حالی که آن یک بخش کوچکی از این قضیه بود. پیشنهادِ من نظام‌مندی، قانون‌مندی و یک برنامه‌ریزی برای آلودگی نوشتاری در جامعه بوده که ما بیاییم قوانینی بگذاریم، اندازۀ تابلوها، شکل و فرمش و نسبتش یک استاندارد و ویژگی‌هایی داشته باشد. حتی در بعضی جاها، دولت متولی شود و پیشنهاد‌هایش را مثلاً در قالب یک منو بدهد و بگوید شما اگر مرکز فرهنگی هنری هستید، می‌‌توانید از این خط‌‌ها و فونت‌ها با فلان ابعاد و متریال استفاده کنید. این کار هم کارِ جدیدی نیست، یعنی در دنیا شهرهایی که از نظر شهرسازی و نظام شهری سروسامانی دارد، این مساله وجود دارد حتی اداره پلیس که به مسائل فرهنگی ربطی ندارد، در خیلی کشورها نوشتار و فونت و اندازه‌اش یک چیزِ ثابتی است و در حد معقول است و نشان می‌دهد که پشت آن یک نظام‌‌مندی‌ای وجود دارد و فکری شده است حالا چه برسد به مراکز دانشگاهی، مراکزی که ربط مستقیم به فرهنگ و هنر دارد!

 

 

* پس منظورتان اجبار نبود...

حرفِ من این نبود که بیایم یک چیزی را به عنوان رسمی اعلام و اجباری کنیم. آن بخش یک موضوع تکمیلی است که می‌تواند کمک کند. تأکید می‌کنم دیدگاه و نقطه‌نظرِ من کاملاً هنری و فرهنگی است، اصلاً از بُعدِ تحمیل و دیکته و جنبه‌های رسمی و سیاسی و الزام‌آور نیست، اصلاً از جنبۀ سلبی نیست، من با نگاهِ سلبی در فرهنگ و هنر مخالفم نگاه باید نگاهِ تشویقی و ایجابی باشد. 

 نستعلیق، خطِ رسمیِ ما ایرانی‌ها بوده و چکیدۀ عواطف، ابتکار و زیبایی‌شناسیِ ایرانی است

این موضوع در مورد خط نستعلیق هم اتفاق افتاده است؛ مثلاً مساجد ما، مراکز ما و جاهایی خط خوشنویسی در دلِ جامعه می‌رفته، از زمان صفویه نستعلیق کم‌کم جای خودش را باز می‌کند و حتی وارد مساجد می‌شود که قبل از این طبیعتاً ما نداشتیم یا مثلاً در مور آب‌انبارها، کاروانسراها، بازارها یا جاهای عمومی. به تبع این موضوع به ترویجِ نه این خط، به این تفکرِ خوشنویسی و به این زیبایی‌شناسیِ خوشنویسی کمک می‌کند و چون اعتقاد دارم خط نستعلیق، خطِ رسمیِ ما ایرانی‌ها بوده است. چکیدۀ عواطف، ابتکار و زیبایی‌شناسیِ ایرانی است و به همین دلیل هم می‌تواند کلیدی باشد که ما با زیبایی‌شناییِ ایرانی دوباره مأنوس شویم و آشتی کنیم و این می‌تواند دوباره از طریق برنامه‌ریزی‌های فرهنگی کشور بیاید.

نستعلیق زمان قاجار در جان و روح ایرانیان جا گرفت، امروز ما باید یک سیاستی منطبق با نیازهای روز جامعه داشته باشیم که دوباره این اتفاق بیفتد برای اینکه ما هویتِ زیبایی‌شناسیِ خودمان را بازیافت بکنیم، هدفِ من این بود، امیدوارم که این پیشنهاد به همین شکل با یک نگاهِ تک-بُعدی، اجباری و رسمی مبتذل نشود.

 

* این قرابت روحی و معنوی با نستعلیق حتی در روحیه آدم‌ها هم اثر گذار است.

معتقدم استفاده از خط نستعلیق در اعلان‌های بصری در سطح جامعه از نظر دیداری و حسی هم خیلی به دادن روحیه‌های که به روحیۀ ما نزدیکتر است، کمک می‌کند، همانطور که خیلی از چیزها در کشور ما وارداتی است، ابعاد اجتماعی، ابعاد صنعتی و شهری، اینها برای ما ایجاد اختلالاتِ سلیقه‌ای و کارکردی می‌کند؛ به نظرم این اتفاق دارد در خط هم رخ می‌دهد بدون اینکه ما به آن آگاه باشیم.

خط درواقع تصویرِ زبان است، باید در جاهایی که بازتاب بیشتری دارد و طبیعتاً مکان‌های عمومی است، نمونه‌های خوب آن ارائه شود

نیازش این است که کارِ کارشناسی انجام شود، کارِ در حوزۀ سیاست و مانند آن نیست، یک موضوعِ کاملاً فرهنگی است و باید کارِ کارشناسیِ دقیق و جامعی انجام شود و خط نستعلیق هم به عنوان خطی که هویتِ زیبایی‌شناسی ما در آن مُستتر است، جای خودش را در این نظام‌بندی روشن بکند و کارکردش یکبار دیگر در جامعه مورد مطالعه قرار بگیرد.

خط درواقع تصویرِ زبان است، باید در جاهایی که بازتاب بیشتری دارد و طبیعتاً جاهای عمومی است، نمونه‌های خوب آن ارائه شود. همانطور که یک زبانِ فاخرِ شکیلِ را ترویج می‌کنیم یا یک زبانِ عامیانه و گاهی متبذل را. خط هم همین‌طور است.

 

* در سال‌های اخیر یک اتفاقی در کتاب‌های درسی افتاد و آن استفاده از خط تحریری بود. با توجه به اینکه خط تحریری قوت و زیبایی نستعلیق را ندارد، آیا می‌تواند مقدمه‌ای برای خواستۀ مورد نظر شما باشد؟ این اقدام را چطور می‌بینید؟

من فکر می‌کنم راجع به بحث آموزش باید یک سرفصل دیگری باز شود، ما باید این دو را از هم تفکیک کنیم، یک جایی مربوط به فرهنگ اجتماعی است... موضوع آموزش یک فصل دیگری است که باید جداگانه به آن نگاه کرد و به نظرم آنجا ما مشکلاتِ زیادی داریم یعنی اصلاً جایگاه‌ها مشخص نیست، اندازه‌ها را نمی‌شناسیم، مثلاً از یک انجمن انتظار داریم خط و خوشنویسی کشور را ساماندهی کند، برنامه‌ریزی کند، آموزش بدهد و اصلاً چنین چیزی نیست، انجمن صرفاً یک انجمن است و در حدِ یک انجمن باید از آن انتظار داشت و متاسفانه این سوءتفاهم‌ها خیلی در جامعۀ ما زیاد است، از آن طرف دانشگاه‌های ما که باید جنبه‌های دیگری از خط و خوشنویسی را دنبال کنند، هنوز بعد از چندین و چند سال که دغدغۀ این کار در بسیاری از افراد وجود دارد، جای خودش را در بحث‌های پژوهش و کارهای جدی، پیدا نکرده است و این کار اتفاق نیفتاده است.

 پدر و پدربزرگ‌های ما با اینکه خوشنویس نبودند ولی خطِ خوبی داشتند و این یک واقعیت است؛ اما چرا اینچنین بوده است؟ 

از آن طرف مثلاً ما مدارس را به یک برنامه‌هایی وادار می‌کنیم که هرگز نمی‌توانند این کارکرد را داشته باشند، تازه آن زمانِ ما که خوشنویسی درسِ جدی در دبستان بود، مثلاً من جزء معدود کسانی بودم که به خاطر علاقۀ شخصی و ذوقی و عشقی که به خوشنویسی داشتم به کلاسِ خوشنویسی به طور جدی نگاه می‌کردم، واِلا برخورد با این درس به شوخی‌ شبیه بود و حتی خط من از معلمِ خوشنویسی مدرسه بهتر بود! من را که کلاس سوم ابتدایی بودم، برای آموزش خوشنویسی می‌بردند و به کلاس‌های بالاتر هم درس می دادم! شما با همین مثال می‌توانید بفهمید چقدر سطح کار نازل بود و از نظر آموزشی چقدر به آن بی‌توجهی شده بود.

من از شما می‌خواهم این موضوع را در یک قالبِ کلیِ آموزش نگاه کنید، آن بحثی که من کردم آموزش‌های غیررسمی و غیرمستقیم است که به نظرم خیلی بُردش بیشتر است، مثلاً پدر و پدربزرگ‌های ما با اینکه خوشنویس نبودند ولی خطِ خوبی داشتند و این یک واقعیت است، چرا اینطور بوده است؟ با اینکه آن زمان ما شیوه‌های آموزشِ متفاوتی نداشتیم، اینترنت و کتاب‌ها و امکانات که نبوده، اگر کسی شانس می‌آورده و آدم مُتمولی بوده یکی دو تا کتاب خطی در خانه‌اش بوده، همین! وگرنه کسی نمی‌توانسته به خط دسترسی داشته باشد، منتها جاهایی که مردم یا پدر و مادرِ ما می‌رفتند مسجد یک روضه‌ای گوش می‌کردند یا مراسم ختمی می‌رفتند آن خط‌ها تاثیرِ ناخودآگاهِ خودش را در نهان آنها می‌گذاشته، در جامعه چند اثرِ خطی به هر نوعی می‌دیدند، یک اثرِ مُنزهِ درستی بوده و این همان چیزی است که من نام آن را «کلیدِ زیبایی‌شناسی» می‌گذارم. 

بنابراین به طور ناخودآگاه در ذهنِ آن فرد یک چارچوب و یک نظام‌مندیِ زیبایی‌شناسی نهادینه، بارگذاری شده بوده و آن کارِ خودش را می‌کرده یعنی یک نفر یک خطی را نوشته چون مدل‌های ذهنی‌ای که داشته مدل‌های درست و منزهی بوده است، ناخودآگاه خط او هم شُسته رُفته بوده، حالا خطِ درستِ خوشنویسی نبوده ولی درست و به قاعده بوده و الان چرا نیست؟ دلیلش همین شلختگیِ زیبایی‌شناسی‌ای است که بچه‌های ما در همه جا می‌بینند، در خیابان، در روزنامه، در کتاب‌ها، جلدِ کتاب را با یک خط می‌بیند، مقدمه را با یک خط می‌بیند بعد داخل کتاب خط تحریری به او می‌دهند اصلاً یک سالادِ مخدوش که همه چیز در آن وجود دارد و نتیجه‌اش هم همین است که اگر اینطور بود باید بچه‌هایِ امروزِ ما خط خوبی داشته باشند و می‌بینیم اصلاً اینطور نیست، نتیجۀ آن معکوس است.

 

* خوشنویسی هنرِ ارزانی است، با همۀ اینها با اینکه ارزان‌تر است الان مخصوصاً در شهرهای بزرگ یک رقابتی است که می‌خواهند بچه‌شان را آرتیست بار بیاورند، هنرش را هم در این می‌بینند که مثلاً یک موزیسین بشود و یک سازی را بنوازد یا که یک هنر تجسمی مثل نقاشی را فرا بگیرد. انگار خوشنویسی را خیلی هنری نمی‌‌دانند، شاید چون از قدیم مدام دم‌دست بوده و چشم ما به آن عادت کرده یا مهجور واقع شده است. به نظر شما چرا اقبالِ کمتری در خانواده‌ها نسبت به خوشنویسی وجود دارد؟

من چون یک آدمی هستم که کارِ پژوهشی کردم یک مقدار نسبت به داده‌ها وسواس دارم، و چون این آمار را نمی‌دانم و مطمئن نیستم نظری که شما می‌دهید از نظر آماری نظرِ قاطعی باشد، نمی‌توانم نظر قطعی بدهم. چون آدم یک وقتی چیزهایی که در اطرافش می‌بیند تعمیم می‌دهد، باید کار پژوهشی دقیق انجام شود و بعد به توجه به این داده‌های دقیق نتایج دقیقی به دست آورد.

 اگر مردم ایران مثلاً به یک پیراهن دوخت ایتالیا، نسبت به یک پیراهن دوخت ایران ترجیحی دارند، طبیعی است که در هنر هم ترجیح می‌دهند فرزندشان برود نقاشی غربی یاد بگیرد، نه نقاشی ایرانی مانند مینیاتور

اما من هم فکر می‌کنم چنین باشد، چون این سوال را خیلی از من می‌پرسند، حتی بیشتر از شما می‌گویند هیچ استقبالی نمی‌شود، خوشنویسی در حال مرگ است و تعابیرِ اینگونه. ولی می‌توانم حدس بزنم که مطمئناً نظر شما تقریباً نزدیک به واقعیت است و آن هم این است که یک بخشی از آن برمی‌گردد به کارهای فرهنگی که خدمت شما عرض کردم، آن باورهای فرهنگیِ جامعه که چگونه به داشته‌های خودش نگاه می‌کند؟ چگونه به داشته‌های مُدِ روز نگاه می-کند؟ و چگونه به داده‌های بیرونی نگاه می‌کند؟ من فکر می‌کنم اگر مردم ایران مثلاً به یک پیراهن دوخت ایتالیا، نسبت به یک پیراهن دوخت ایران ترجیحی دارند، طبیعی است که در هنر هم ترجیح می‌دهند فرزندشان برود نقاشی غربی یاد بگیرد، نه نقاشی ایرانی مانند مینیاتور. من فکر می‌کنم دلایل اینها را باید در باورهایمان جست‌وجو کنیم که ما چقدر به داشته‌هایمان ـ درست یا غلط ـ باور داریم؟

 

* ما آمار موثقی نداریم اما شما قطعاً خیلی کلاس برگزار کردید، مخاطبین شما آیا کودک و نوجوان هستند یا جوانان هستند؟

من مدلِ خوبی برای مثال زدن نیستم. این حرف شما را قبول نمی‌کنم چون کلاس‌های من مَسترکلاس و کلاس‌های پیشرفته است طبیعتاً نوجوانان و کودکان نمی‌توانند در آن شرکت کنند، حتی بزرگسالانی که تجربه نداشته باشند هم نمی‌توانند در این کلاس ها شرکت کنند.

 

* ولی واقعیتش این است. حتی اگر انجمن خوشنویسان هم بروید، دوره‌هایی که برگزار می‌کند از یک سنی به پایین تعداد هنرجو خیلی کم است، حالا یا کودک و نوجوان به دلیل اینکه خیلی قدرت تمییز ندارد، تمایلی به این هنر نداشته است یا خانواده‌اش خوشنویسی را به چشم یک هنر نگاه نمی‌کنند. شاید یکی از دلایلش این نیست مثلاً با هنرِ موسیقی می‌توان درآمد کسب کرد یا حداقل جلوی فامیل اجرا کرد و اصطلاحاً پُز داد ولی با هنر خوشنویسی نمی‌شود.

حتی در خودِ موسیقی هم خیلی‌ها ترجیح می‌دهند گیتار داشته باشند و بچه‌شان گیتار بزند تا مثلاً سه‌تار، به قول شما یک نوع ژست و تبخترِ فرهنگی و اجتماعی به نظر می‌رسد، من تنها چیزی که می‌توانم بگویم چون این کار به کارهای پژوهشیِ جدی از نظر فرهنگ عمومی و روانشناسی و جامعه‌شناسی فرهنگی احتیاج دارد و چون آمار ندارم نمی‌توانم خیلی دقیق بگویم ولی استنباط عامیانۀ من این است که این رفتارها به فرهنگ اجتماعی مربوط است، اینها یک ریخت‌شناسیِ دقیقِ جامعه‌شناسی نیاز دارد که می‌تواند در بُعد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و هنری باشد، اگر ما به آن باورهای فرهنگی رسیده باشیم که احساس کنیم مثلاً سه تارِ ما همانقدر یک سازِ موسیقی است که گیتار است، آن وقت اوضاع متفاوت می‌شود.

 اگر به آن باورهای فرهنگی رسیده باشیم که احساس کنیم مثلاً سه تارِ ما همانقدر یک سازِ موسیقی است که گیتار است، آن وقت اوضاع متفاوت می‌شود

البته این قضیه باید در جان و روح برود و تحمیلی هم نیست یک پدر و مادر باید به این باور رسیده باشند همانطور که به این نتیجه برسد که موسیقیِ ایرانی اینگونه است، نه تنها یک سازِ ایرانی همانطور باید ببیند که مثلاً میراث فرهنگیِ ما، معماری ما چنین ویژگی‌ای را دارد، به نظرم این یک کارِ فرهنگیِ عمقی می‌طلبد که ما به این باور برسیم، نه به طور شعاری چون ما ایرانی‌ها گاهی شعار را می‌دهیم ولی در عمل به آن ملتزم نیستیم. بنابراین باید راجع به آن کار کنیم و احساس کنیم که اگر فرزندِ ما در آینده یک خوشنویس بشود یک هنرمندی کمتر از یک نقاش یا یک گیتاریست نیست، اینها جنبۀ روانشناسیِ اجتماعی و فرهنگی است که باید روی آن کار شود.

ما ایرانی‌ها باید باورهایمان یک مقدار واقعی‌تر شود و از شعار به واقعیت و عمل نزدیک شود، افتخارات فرهنگی و تمدنی ما در شعار و حرف نباید باشد، ما باید در عمل چه در بُعدِ آموزش، تربیت، به کارگیری، خرید و فروش باید به یک نقطه‌ای برسیم که این را در اعماق قلب‌مان احساس کنیم و قبول داشته باشیم و به آن بپردازیم و به نظرم باقی مسائل خودش حل می‌شود تا اینکه بگوییم این وارداتی است و اگر بچۀ ما فردا برود خارج ممکن است نقاشی به درد او بخورد، آرتیست می‌شود و خوشنویس نمی‌شود، فکر می‌کنند خوشنویس، خوشنویس نیست ولی آرتیست، آرتیست است! اینها نکاتی است که واقعاً باید روی آنها کار شود.

انتهای پیام

منبع: ایکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۷۱۷۷۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اساتید دانشگاه سرآمدان فرهنگی جامعه هستند

به گزارش خبرنگار مهر، قاسم میرزاد صلوات در نشست توجیهی برنامه های بسیج اساتید اظهار کرد: سازمان بسیج اساتید از سه سیاست اصلی و کلی پیروی می کند که انسجام درونی سازمان بسیج اساتید، کمک به اعتلای نظام عالی کشور و کمک به کارآمدی نظام حکمرانی از سیاست های اصلی سازمان هستند و هر برنامه ای که اجرا می شود در این سه محور است.

وی خاطرنشان کرد: اردوهای راهیان پیشرفت که برای اساتید برگزار می شود این است که دستاوردهای انقلاب اسلامی را بتوانیم به صورت چهره به چهره و پر شور برای دانشجویان و مخاطبان خود روایت کنیم.

جانشین سازمان بسیج اساتید استان اردبیل با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری افزود: وظیفه استاد بسیجی حضور به موقع، مخلصانه، مجاهدانه و تأثیرگذار در دانشگاه و پرورش انسان های دانشمند و با ایمان در تراز شهید چمران است.

میرزاد صلوات تصریح کرد: برنامه های سازمان بسیج اساتید دانشگاه ها احصای تهدیدات، آسیب ها و نیازهای دانشگاه ها سپس برنامه ریزی براساس آنها است و سعی شده است دانشگاه محور پیش رود و مبنای این برنامه ها اثربخشی آنها است.

کد خبر 6097701

دیگر خبرها

  • آثار رضا مافی به موزه هنرهای معاصر می‌رود/نمایش برگزیده‌ای ازآثار
  • «الگوی سوم زن» خط مشی زندگی زن مسلمان را مشخص می کند
  • خوشنویسی ایران نیاز به حمایت دارد/ تاثیر بخش خصوصی در چرخه اقتصاد
  • پشت پرده بزرگترین باند قاچاق مواد مخدر کشور چه بود؟ | ناگفته های قاچاق ۲ هزار تن تریاک | یکی از اعضای این باند در عروسی اش شاباش میلیاردی گرفت
  • روایتی متفاوت از مصطفی رحماندوست درباره ننه سرما + فیلم
  • حقوق فرهنگی خانواده در نظام حقوقی ایران
  • ۶۶۱ نفر در جشنواره کتابخوانی عشایر اردبیل نام‌نویسی کردند
  • اساتید دانشگاه سرآمدان فرهنگی جامعه هستند
  • پدر، مادر، ما متهمیم ...
  • کارکرد انتقادی فیلم‌های مستند کمرنگ شده است